"ازمابهتران" 1: حاج عبدالله ضابط
حاج عبدالله ضابط
دراین صفحات نویسنده بدنبال گفتن از کسانی است که زندگی ومرگشان الهام بخش است.

آفتاب ظهر در مردادشرجی مکه کلافه ام کرده بود.بااین حال دوست داشتم اورا زیر نظر بگیرم.دوساعت بود که داشت طواف می کرد.حوصله ام را سربرده بود.گفتم اگر هم خسته نشود به یقین از پا می افتد.
طوافش که تمام شد،رفت یه گوشه وسر به سجده گذاشت.لجم گرفت.کمی این پا وآن پاکردم.اما انگارسجده اش تمامی نداشت!حالم داشت ازگرما به هم می خورد!طولانی شدن سجده اش به نظرم غیرعادی بود.نگران شدم نکند ازحال رفته باشد.به تندی راه افتادم طرفش.تارسیدم سرازسجده برداشت.مراکه دید یکّه خورد.زود خودش راجمع وجور کرد.دستم را گرفت وگفت:پاشو بریم کمی طواف کنیم!!
ماتم برد.مانده بودم چه بگویم که خودش به حرف آمد:
"این جا جای توقف نیست.باید حرکت کرد...باید چرخید!!"
درادامه مطلب زندگینامه ی مختصر حاج آقای ضابط آورده شده، که برای هوشمندان قابل تامله!!
- ۰ نظر
- ۳۱ شهریور ۹۳ ، ۱۳:۴۰
- ۲۲۷ نمایش